همین اتصال است که کار دست "لانتوری" داده چون کارگردان می خواسته تمامی بغضی که به دلیل اتفاقات رخ داده در جریان فیلم قبلیش امکان ارائه آنها در درامی مستقیما مرتبط با اسیدپاشی وجود نداشته را یکجا عرضه کند و البته که این عرضه یکجا به بخشی از فیلم شکل گزارش گونه داده و همین وجه گزارشی فیلم که تقریبا نیمه ابتدایی فیلم را دربرمی گیرد باعث زدگی مخاطب نسبت به فیلم می شود.
تازه اگر این گزارشها به صورتی جدی و البته با لحاظ کردن نظرات واقعی کاراکترها لحاظ می شد شاید عاقبت بهترین برای کار رقم می خورد اما رضا درمیشیان برای بخش گزارش گونه فیلمش هم به سراغ تیپهایی از اجتماع رفته است که تنها تماشای ظاهر آنها می تواند مخاطب را به درکی دقیق درباره ماهیت افکار و عقاید آنها برساند و طبیعی است که دست کارگردان زودتر از آن که خود بخواهد با دیدن ظاهر این تیپها رو می شود.
هرگاه که فیلم می خواهد گذاری داشته باشد از این تیپها به درام مرتبط با اسیدپاشی نیز باز حضور ناگهانی این تیپهاست که کار دست فیلم می دهد. به بیان بهتر کارگردان در اقدامی کاملا غیرمنطقی خودش به دست خودش ضرباهنگ فیلم را با قرار دادن تک گوییهای تیپهای اجتماعی می گیرد و شاید دلیل اینکه بخش عمده مخاطبان فیلم بیشتر نیمه انتهایی آن که متمرکز بر اسیدپاشی روایت می شود را پسندیده اند شبیه بودن شمایل بخش ابتدایی به یک بیانیه تصویری است.
درمیشیان در میان تیپهایش همه جور آدمی قرار داده است؛ از تیپ شبهروشنفکری که سیمایش شبیه یکی از کارگردان متعلق به همین جریان در سینمای ایران است تا تیپی شبهسنتی که البته کوشیده می شود با کاپشنی که بر تنش شده شمایل یک جریان باشد اما باز هم شیطنت فیلمساز زمانی گل می کند که می کوشد در بخشهای آخر فیلم خود آن تیپ شبهسنتی را به عنوان زننده حرف پایانی معرفی کند و بیخود و بی جهت از شکل گیری درام مرتبط با مقوله ملتهب اسیدپاشی جلوگیری کند.
این روند این فرضیه را پیش رو می گذارد که آیا هدف اصلی درمیشیان از ساخت این فیلم پاسخ به منتقدان "عصبانی نیستم" نبوده است؟ به عبارت بهتر او که قطعا نمی توانسته در یک درام کلاسیک نمی تواند به صورت مستقیم پاسخگوی منتقدان باشد به بیانیه دادن روی آورده و البته شرایط فیلم را طوری پیش برده که قربانی اسیدپاشی را شبیه به کارگردانی مجسم کند که فیلمش قربانی شده است!
اما این بیانیه دادن چون تاریخ مصرف دارد احتمالا فقط می تواند مورد توجه مخاطبانی قرار گیرد که مانند خود کارگردان به شدت عصبانی هستند از حتی ساده ترین ماجراهایی که خلاف میل آنها رقم می خورد.